رفتن با خودمان بود و برگشت با خدا

به گزارش تعطیلات رو، سرگرد علی کشوری بعد از 30 سال خدمت در نیروی انتظامی 6 ماهی می گردد که بازنشسته شده. او با ته لهجه شیرین کرمانشاهی از گذران یک روز کاری اش در ایام خدمت می گوید.

رفتن با خودمان بود و برگشت با خدا

به گزارش خبرنگاران به نقل از مهر، سرگرد علی کشوری 48 ساله، بعد از 30 سال خدمت در نیروی انتظامی 6 ماهی می گردد بازنشسته شده و جبران روزهای عملیات و دور بودن از خانواده را تلافی می نماید. کشوری با ته لهجه شیرین کرمانشاهی از گذران یک روز کاری اش در ایام خدمت می گوید: در طول این 30 سال، هر روز ساعت 6 از خواب بیدار می شدم که دقیق سر ساعت یک ربع به هفت در کلانتری حاضر باشم.

معاون عملیات کلانتری 134 شهرک قدس بودم. اولین کاری که به محض ورود انجام می دادم این بود که اتفاقات 24 ساعت گذشته (7 صبح روز گذشته تا 7 صبح روز حاضر) را که در حوزه استحفاظی ما رخ داده رصد کنم؛ این اتفاقات هر موردی را شامل می شد، از رصد کردن فیلم دوربین ها گرفته تا آنالیز تک تک پفراینده ها و تماس با شاکی ها و خلاصه هر کاری که منجر به کشف و به نتیجه رسیدن یک پفراینده گردد. باید این چک کردن فرایند اتفاقات 24 ساعت گذشته نهایتاً تا ساعت 10 صبح تمام می شد. حالا بماند که مابین رصد پفراینده ها و کارها خیلی ها حضوری در کلانتری حضور پیدا می کردند و باید به کارشان رسیدگی می شد.

از بس تعداد پفراینده ها و کارها زیاد بود که بلا استثنا همواره وقت کم می آمد. کار من عملیات بود و تمام سرقت ها و عملیات ها به ما مربوط می شد؛ پس بعد از ساعت 10 باید سوار موتور می شدم و دنبال عملیات ها می رفتم.

سرگرد کشوری به همکار قدیمی اش که هنوز در حال خدمت است نگاه می نماید و با تأیید سر او مهری بر گفته هایش می زند و به حرف هایش ادامه می دهد: آنقدر درگیر عملیات می شدیم و وقت کم می آوردیم که مجبور می شدم تلفنی، قاضی را در جریان فرایند پفراینده قرار بدهم و همان طوری از پشت تلفن تصمیم گرفته شده را می شنیدم و عملی می کردم؛ واقعاً زمان برای اینکه حضوری برویم دادگستری و پفراینده را تحویل بدهیم نداشتیم. این طوری پفراینده سریع تر هم به جریان می افتاد.

کشوری حالا که دیگر در حال خدمت نیست راحت تر می تواند صحبت کند. او از یکی از عملیات ها تعریف می نماید: یک روز به وسیله همان ارتباط تنگاتنگ و برخطی که با قوه قضائیه داشتیم، بعد از دریافت دستور قضائی، برای پیگیری یکی از پفراینده های سرقت با موتور در محل عملیات حاضر شدیم. محل مأموریت خانه ای در بریانک بود که باید وارد خانه می شدیم. بعد از وارد شدن به محلی که دزد در آن جا حضور داشت، در همان مکان 40 عدد ضبط خودرو و 90 تا پنل از کمد دیواری اتاق دزد کشف شد. می خندد و می گوید: با یکی از همکاران با موتور رفته بودیم، موقع برگشت آنقدر دستمان پر شده بود که اسنپ گرفتم و برگشتم؛ چون آن همه کشفیات را نمی شد با موتور به کلانتری آورد!

با تاکید ادامه می دهد: این یک نمونه کوچک از عملیات ها برای یک پفراینده بود، لحظه به لحظه ای که ما وارد کلانتری می شدیم پر بود از این عملیات ها و اتفاق ها… اصلاً فکر نکنید ما حتی ساعت هم آرام و قرار داشتیم. این را کار ما ایجاب کرد، چون در قسمت عملیات بودیم و تمام سرقت ها و جرایم به ما مربوط می شد، باید تک تک رسیدگی می کردیم. خیلی از سرقت ها را هم که پیگیری می کردیم سر از کردستان در می آوردیم و مأموریت خارج از استان داشتیم. خدا را شکر حدود 70 درصد از پفراینده ها در طول خدمتم پیروز بود و به نتیجه رسید.

به وعده ناهار و شام رسیدیم! کشوری با تعجب و خنده پاسخ می دهد: ساعت تعیین برای ما وجود نداشت، وقتی برمی گشتیم می دیدیم ساعت 3 یا 4 بعداز ظهر هستش و ما هنوز ناهار نخوردیم!

ساعت کاری اداری تعریف شده برای ما 7 صبح تا 2 بعداز ظهر بود، اما من در طول این 30 سال خدمت حتی یک بار هم ساعت 2 به خانه برنگشتم! زیر ساعت 10 و 11 شب امکان نداشت برگردم خانه. خانواده هم عادت نموده بودند و از من عملیاتی تر و نظامی تر شده بودند. وقتی هم می رسیدم آنقدر خسته بودم که نای بیدار ماندن نداشتم. شام خورده و نخورده، متوجه نمی شدم چه ساعتی خوابم می برد!

سرگرد کشوری خیلی کوتاه از روزهای بعد از بازنشستگی می گوید: با اینکه زندگی بعد از بازنشستگی دنیای متفاوتی از دوران خدمت دارد، اما با گذشت این 6 ماه هنوز هم طبق عادت، همان ساعت 6 صبح از خواب بیدار می شوم. اصلاً بیشتر از این نمی توانم بخوابم!

با اینکه کلی از مسئولیت ها و استرس ها از من گرفته شده ولی دلم برای همکاران تنگ شده و برای جبران دلتنگی ها همچنان با هم در ارتباط هستیم.

استرسی که به آن اشاره کردم جدا از جریان عملیات ها و مسئولیتی که در قبال مردم داشتم، تهدیدهایی که از طرف مجرمین خودم و خانواده ام را هدف قرار می داد را هم شامل می گردد! بارها تهدید به مرگ شدیم اما به لطف خدا اتفاقی نیفتاد.

وقتی صحبت از افراد نظامی می گردد، اولین چیزی که به ذهن می رسد افرادی مرتب و منظم با لباس های تمیز و اتو کشیده و کفش های واکس زده است. افرادی که بنا به شرایط حساس کاری شان نمی توانند از کارهای ویژه و عملیات های پر از خطراتشان حرفی بزنند و همواره سختی کارشان پشت لباس اتو کشیده شان پنهان می ماند! اما به قول سرگرد کشوری: عشق و علاقه به کار و تعهد داشتن به مسئولیتی که در قبال مردم داریم ما را در ادامه دادن شغلمان مصمم می نماید.

منبع: جام جم آنلاین
انتشار: 15 آذر 1399 بروزرسانی: 15 آذر 1399 گردآورنده: tatilatro.ir شناسه مطلب: 1367

به "رفتن با خودمان بود و برگشت با خدا" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "رفتن با خودمان بود و برگشت با خدا"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید