چین و هند چگونه اقتصاد جهان را در دست خواهند گرفت؟

به گزارش تعطیلات رو، مجله همشهری دیپلماتیک - بهنام خسروی: یکی از مفاهیم نوین روابط و اقتصاد سیاسی بین الملل طی دهه اخیر، مفهوم قدرت های نوظهور است. قدرت های نوظهور، کشورهایی هستند که طی دهه گذشته با عملکرد مطلوب خود در حوزه مالی طی 50 سال آینده مناسبات و روند قدرت جهانی را شکل خواهند داد. قدرت های نوظهور در هزاره سوم میلادی، توسعه مالی و قدرت یابی خود را شروع نموده اند و با توجه به فرایند ترجمه قدرت مالی به موقعیت و نفوذ سیاسی در نظام بین الملل کنونی، یکی از مهم ترین پدیده های دوره پساجنگ سرد به شمار می روند.

چین و هند چگونه اقتصاد جهان را در دست خواهند گرفت؟

برای دیدن تاج محل و مجسمه های بودا، تور هند ما را تجربه کنید.

این کشورها کوشش دارند تفاسیر جدیدی از معادلات جهانی رقم بزنند و ضمن مخالفت با یک جانبه گرایی و حمایت از چندجانبه گرایی، جهانی چندقطبی ایجاد نمایند. بریکس سرواژه ای است که ضمن اشاره به گروه بندی کشورهای برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی، اتحادی از قدرت های نوظهور را معرفی می نماید که سعی در بازتعریف نظام بین الملل متناسب با اهداف و منافع ملی خود دارند. این کشورها، با ایجاد نهادهای مالی و پولی جدید در پی افزایش قدرت مالی و سیاسی خود در دوران گذار نظام بین الملل هستند.

شکل گیری بلوک قدرت های نوظهور

واژه بریک سپس بریکس نخستین بار در سال های نخست سده جاری از سوی نهادهای مطالعاتی بانکداران سرمایه گذار و در اشاره به اقتصادها و بازارهای در حال ظهور در حوزه سرمایه گذاری یعنی برزیل، روسیه، هند، آفریقای جنوبی و چین طرح شد و در پی آن از رواج گسترده ای در گفتمان اقتصاد سیاسی بین الملل برخوردار شد. در روند شکل گیری گروه بریکس، سازمان ملل به عنوان سازمانی جهان شمول که دو عضو بریکس در آن دارای حق وتو هستند، نقشی محوری ایفا کرد. به طوری که در سال 2006 (1385) و در حاشیه نشست مجمع عمومی، فرایند گفت و گوی سیاسی و مذاکرات دیپلماتیک بین سران بریک شروع شد.

نشست های مقامات بریک تا سال 2008 (1387) روز به روز افزایش می یافت و مسئولان بریک در قالب گروه 20 یا در حاشیه مجموع عمومی به طور مرتب با یکدیگر دیدار داشتند. در سال 2009 (1388) نخستین اجلاس چهار جانبه بین برزیل، هند، روسیه و چین در شهر یکاترینبرگ روسیه برگزار گردید. علاوه بر مباحث مالی، بیانیه مشترک اعضا بر حمایت بیشتر از نظم نوین جهانی مبتنی بر چند جانبه گرایی و دموکراتیک سازی براساس حقوق بین الملل، برابری، احترام متقابل، اقدام هماهنگ و تصمیم سازی جمعی دولت ها تاکید داشت.

وزرای امور خارجه کشورهای بریک در نشست 21 سپتامبر سال 2010 (30 شهریور 1389) در نیویورک، با عضویت آفریقای جنوبی موافقت کردند. به این ترتیب، بریک تبدیل به بریکس شد. دومین اجلاس بریکس در سال 2010 در برزیل، سومین اجلاس در سال 2011 (1390) در چین، چهارمین در سال 2012 (1391) در هند، اجلاس پنجم در سال 2013 (1392) در آفریقای جنوبی، ششمین اجلاس در سال 2014، (1393) در برزیل و هفتمین اجلاس سران بریکس با دستور کار توسعه مالی و موضوعات سیاسی از قبیل مبارزه با تروریسم بین المللی در تابستان سال 2015 در روسیه برگزار گردید. در حال حاضر بلوک قدرت های نوظهور، علاوه بر معنای مالی از ماهیتی سیاسی نیز برخوردار شده است.

اعضای بریکس، در مجموع 25 درصد از وسعت جهان، 40 درصد از جمعیت، 14.5 درصد از فراوری ناخالص جهانی و 12.8 درصد تجارت جهانی را در اختیار دارند و طب پیش بینی ها ور روندسنجی های معتبر جهانی، تا سال 2050 میلادی (1429) به یکی از مهم ترین بازیگران مالی جهان تبدیل خواهندشد. از سوی دیگر ممکن است با پیوستن بعضی از بازیگران مطبقه ای و کشورهای دیگر به این مجموعه نظیر مکزیک و آژانتین و تشکیل بریکسام، گروه قدرت های نوظهور تقویت شده و از موقعیت رجحان برخوردار شود.

اعضای این گروه تنها به همکاری های مالی بسنده ننموده اند. هرچند رشد پرشتاب مالی این کشورها ابتدا آنها را به هم پیوند داد، اما اعضای این گروه اکنون در کوشش هستند تا در معادلات بین المللی هم فعالانه تر عمل نمایند. روسیه و چین دو عضو دائمی شورای امنیت هستند و سه عضو دیگر هم نامزد عضویت در این شورا به حساب می آیند.

کشورهای بریکس در نشست های خود خواستار نفوذ بیشتر اعضای خود در شورای امنیت سازمان ملل متحد شده اند و این مساله به خوبی هدف این کشورها را برای بازی کردن نقشی پررنگ تر در مسائل بین المللی نشان می دهد. سهم کشورهای عضو بریکس از اقتصاد جهانی طی سال های اخیر به سرعت افزایش پیدا نموده و انتظار می رود این روند همچنان ادامه داشته باشد. علاوه بر این وزن دیپلماتیک کشورهای بریکس هم در حال افزایش است و به همین خاطر گروه آنها را باید بلوکی از کشورهای قدرتمند در سال های آینده دانست.

شاخص های مالی قدرت های نوظهور

در بیشتر نظریات قدرت محور روابط و سیاست بین الملل، بهره گیری از یک اقتصاد پیشرفته و بزرگ در مقیاس جهانی به عنوان اصلی ترین شرط لازم برای تبدیل شدن کشورها به بازیگران موثر در عرصه اقتصاد و سیاست بین المللی در نظر گرفته می شود. فراوری و انباشت ثروت می تواند به قدرت و ارتقای وضعیت بین المللی یک کشور ترجمه شود. تاریخ روابط بین الملل به وضوح این واقعیت را نشان می دهد که بین تبدیل شدن به قدرت بزرگ و هژمونیک و تسلط بر اقتصاد جهانی رابطه تنگاتنگ وجود داشته است. به عبارت دیگر قدرت برتر در جهان، همیشه قدرت برتر مالی نیز بوده است.

جیم اونیل (Jim ONeill) اقتصاددان ارشد موسسه گلدمن ساچ در سال 2001 (1380) اظهار داشت که شکورهای گروه بریک در حوزه مالی طی 50 سال آینده مناسبات و روند قدرت جهانی را شکل خواهندداد. در همان زمان پیش بینی ها حاکی از آن بود که چین می تواند صندلی آلمان را به عنوان بزرگ ترین اقتصاد قاره سبز تصاحب کند و دیگر کشورهای نوظهور نیز می توانند تا سال 2050 (1429) از چهار قدرت برتر مالی اروپا (آلمان، فرانسه، ایتالیا و انگلستان) پیشی بگیرند؛ اما در عمل رشد مالی کشورهای نوظهور بسیار بیشتر از پیش بینی ها بود؛ چرا که این کشورهای توانستند پس از بروز بحران مالی نقشی پیشرو در عرصه اقتصاد بین الملل ایفا نمایند.

در سال 2011 (1390)، فراوری ناخالص داخلی اعضای بریکس با رسیدن به رقم 13.2 تریلیون دلار به فراوری ناخالص داخلی آمریکا (15.1 تریلیون دلار) و اتحادیه اروپا (17.6 تریلیون دلار) نزدیک شد. در گزارش توسعه انسانی سال 2013 (1392) سازمان ملل متحد هم آمده بود که مجموعه فراوری مالی سه کشور هند، برزیل و چین تا سال 2020 (1399) از کل فراوری آمریکا، ایتالیا، انگلستان، فرانسه، آلمان و کانادا بیشتر خواهدشد.

این در حالی است که در سال 1950 میلادی (1329)، مجموعه فراوری سه کشور مذکور در بهترین حالت به 10 درصد اقتصاد جهان می رسید و در همان سال شش قدرت سنتی فوق الذکر بیش از نیمی از اقتصاد جهان را دراختیار داشتند. سهم کشورهای چین، هند، روسیه و برزیل در تجارت جهانی از 7.6 درصد در سال 90 میلادی (1369) به 13.5 درصد در سال 2006 (1385) رسید.

براساس آنالیز های به عمل آمده، چینی ها تا سال 2050 (1429) بیش از نصف درآمد سرانه آمریکایی ها را خواهندداشت. در آن موقع فراوری ناخالص داخلی چین نزدیک به 75 درصد بیش از ایالات متحده خواهدبود. همچنین جمعیت هند نیز چهار برابر ایالات متحده خواهدبود و حجم اقتصادش نیز با اقتصاد ایالات متحده برابر خواهدشد. آسیا اکنون یک سوم فراوری ناخالص داخلی جهان را در اختیار دارد و بر پایه روند کنونی تا سال 2050 (1429) بیش از نیمی از فراوری ناخالص داخلی جهان را در اختیار خواهدداشت.

60 درصد جمعیت جهان نیز در این قاره ساکن خواهندبود. در مقابل سهم ایالات متحده از جمعیت جهان پنج درصد خواهدبود. این به آن معنی است که وزن اقتصاد ایالات متحده که هم اکنون یک پنجم فراوری ناخالص داخلی جهان را در اختیار دارد تا سال 2050 به نصف کاهش خواهدیافت.

نهادسازی توسط قدرت های نوظهور

در تقسیم قدرت جهانی ساز و کارهای سیاسی، نهادی و حقوقی وجود دارند که معضلات جهانی در حوزه اقتصاد سیاسی و منازعات بین المللی به وسیله آنها حل و فصل می شوند. این حوزه را می توان با اندکی تساهل و تسامح حکمرانی جهانی نامید. در حال حاضر مهم ترین جلوه های نهادی حکمرانی جهانی، عرصه قدرت نمایی دولت های اروپایی و آمریکاست. شورای امنیت سازمان ملل متحد، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی از جمله این نهادها هستند.

این در حالی است که قدرت های نوظهور با توجه به تغییرات ایجادشده در اقتصاد جهانی و افزایش وزن ژئوپلیتیک خود خواستار تغییر در این نهادها هستند. قدرت های نوظهور بر این باورند که این نهادها و ساز کارها بازتاب دهنده واقعی تمایلات جمعیت جهان و تغییرات جهانی نیستند؛ همچنین قدرت های نوظهور در نهادهای جهانی نظیر سازمان تجارت جهانی، گروه 20 و کنوانسیون تغییر آب و هوای سازمان ملل متحد حضور فعالی دارند.

قدرت های سنتی نیز گام هایی برای اصلاح نهادهای جهانی برداشته اند. ورود روسیه به گروه هفت در مقطعی و البته سپس اخراج مسکو به دلیل بحران اوکراین، تشکیل گروه هشت به علاوه پنج و گفت و گو بین گروه هشت و قدرت های نوظهور به وسیله فرایند هلیگندام از آن جمله است. کوشش دیگر قدرت های نوظهور در عرصه منطقه ای به ایجاد چهارچوب های جدید منطقه گرایی و چندجانبه گرایی باز می شود.

روسیه، چین و هند در سازمان های مختلفی از جمله سارک، شانگهای، آسه آن، آسه آن به علاوه سه (چین، کره و ژاپن) و کنفرانس شرق آسیا همکاری های درون منطقه ای خود را با یکدیگر افزایش داده اند. آفریقای جنوبی، برزیل و هند در قالب IBSA نیز مانند بریکس در حال کوشش برای ایجاد جهان چندقطبی هستند. IBSA نیز مجموعه ای است که به لحاظ روند رو به رشد تاثیرگذاری بر اقصتاد جهان در کوشش است نقش جدیدی در صحنه بین المللی بازی کند. اعضای این گروه همیشه بر لزوم تغییر در ساختار شورای امنیت سازمان ملل به منظور افزایش نقش کشورهای عضو غیردائمی این شورا در تصمیم گیری های این نهاد بین المللی تاکید می نمایند.

ایبسا و بریکس مجموعه هایی هستند که نشان دهنده همکاری جنوب- جنوب در نظام بین الملل هستند. گروه بریکس همچنین قدرت های نوظهور به رهبری چین در راستای ایجاد نهادهای مالی و پولی بین المللی، بانک آسیایی سرمایه گذاری زیرساخت را ایجاد نموده اند. مبتکر اصلی طرح ایجاد بانک زیرساخت در سال 2014، دولت چین بود که تاکنون 22 کشور آسیایی با آن همراه نموده اند.

چین معتقد است تغییر ساختار حاکمیت جهانی بسیار کند است و نهادهای مالی و پولی بین المللی هنوز نتوانسته اند بازتعریف مناسبی از صندلی چین به عنوان دومین قدرت بزرگ مالی جهان در خود صورت دهند. پکن معتقد است بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و بانک توسعه آسیایی در سیطره آمریکا و متحدان نزدیک آن قرار دارند. اقدام به تاسیس یک بانک آسیایی در پکن همچنین می تواند مکمل منطقه ای تاسیس بانک توسعه کشورهای بریکس تلقی شود.

آسیایی شدن قدرت

روند دیگری که به افزایش نقش و اهمیت قدرت های نوظهور می افزاید، آسیایی شدن قدرت است. هند و چین بخش اعظم تحلیل های مربوط به روند انتقال قدرت از غرب به شرق را به خود اختصاص داده اند. آمار نشان می دهد که تا سال 2030 (1409) قدرت در معنای جهانی آن، از غرب به شرق انتقال پیداخواهدکرد که مراکز معتبر جهانی آن را آسیایی شدن قدرت می نامند. آسیایی شدن از آنجا حائز اهمیت است که دو قدرت اصلی بریکس در این قاره قرار دارند.

امروزه با رشد مالی کشورهای آسیایی و به ویژه چین و هند، بیشتر قریب به اتفاق برنامه ریزان و استراتژیست های کشورها به این مهم اذعان دارند که روند تکاملی قدرت در جهان به صورت سیال از سمت غرب به شرق در جریان است. آمارها حاکی از آن است که سهم آسیا در سرانه فراوری جهانی در سال 1998 (1377)، حدود 33 درصد بوده و پیش بینی می شود در 20 سال آینده این رقم به 44 درصد برسد که در این میان بیشترین سهم از آن چین، ژاپن و هند خواهدبود. اگر این جریان ادامه داشته باشد، آسیا خواهد توانست ساختار اقتصاد بین الملل و قدرت های سیاسی جهان را تغییر دهد. همان طور که هنری کسینجر چندین سال پیش اظهار داشت: قدرت در حال انتقال از حوزه آتلانتیک به حوزه پاسفیک است.

بر طبق پیش بینی های بلندمدت، آسیا همچنان به رشد افزایش ادامه می دهد و در سال 2050 میلادی، 53 درصد از فراوری ناخالص داخلی جهانی را تشکیل خواهدداد. برآورد شورای اطلاعات ملی آمریکا روند آسیایی شدن قدرت به حدی جدی است که در دهه های آینده با توجه به رشد مالی بالا و حرکت در مرز دانش و فناوری، جهان شاهد تغییر مرکز ثقل قدرت و ثروت از آتلانتیک به پاسفیک خواهدبود.

بسیاری از کارشناسان اعتقاد دارند کاهش توان مالی قدرت های توسعه یافته شروع شده است. درواقع در حوزه اقتصاد به عنوان پایه قدرت یک کشور و مهم ترین مولفه آن، موقعیت ایالات متحده در اقتصاد جهانی در سالیان اخیر آشکارا رو به کاهش بوده است. به این ترتیب بعضی همچون جوزف نای (در کتاب آینده قدرت) اعتقاد دارند که آینده جهان چندقطبی خواهدبود و آمریکا، چین و هند سه قطب جهان تا نیمه قرن حاضر خواهندبود.

این روند با قدرت یابی کشورهای در حال توسعه همزمان شده است و به این ترتیب وزن کشورهای در حال توسعه در تجارت جهانی افزایش چشمگیری داشته است. اقتصاد جهان در مراحل اولیه چرخش قدرت مالی و مالی از غرب به شرق قرار گرفته است. در این چرخش قدرت، آسیا در صف نخست بوده و علمکرد امسال اقتصاد جهانی نشان می دهد قدرت های آسیایی رشد مالی قابل توجهی را تجربه نموده اند. از این رو، بازگشت آسیا به مرکز سیاست جهانی و قدرت یابی مالی و سیاسی این قاره یکی از مهم ترین چالش های نظام بین الملل فعلی که ماهیتی غرب محور دارد، در سده بیست و یکم به شمار می آید.

فرآیند قدرت یابی اقتصادهای نوظهور به ویژه در آسیا ساختار اقتصاد، تجارت و نظام مالی بین المللی را تحت تاثیر قرار داده است. این فرایند از بحران مالی 2008 (1387) به این سو همزمان با کاهش رشد مالی قدرت های غربی و سنتی، شتاب بیشتری یافته است. با این همه باید توجه داشت که آسیا و قدرت های نوظهور آن تنها به چین و هند محدود نمی شود و فهم و روابط بین الملل آسیا در گروی ترسیم تصویری تمام عیار از تحول این قاره و توجه به نقش و صندلی و چشم انداز قدرت نمایی دیگر بازیگران نیز است.

در سال 2020 میلادی (1409)، قاره آسیا دوسوم طبقه متوسط جهان را میزبانی خواهدکرد و 500 شرکت بزرگ چندملیتی جهان، ساختمان و دفتر اصلی خود را به آسیا منتقل خواهندکرد که نشان دهنده اهمیت آسیا در معادلات جهانی و اقتصاد بین المللی است.

فرجام سخن

رشد سریع و طولانی مدت اقتصاد، افزایش سهم از تجارت جهانی و شکستن رکورد جذب در FDI و دارا بودن بزرگ ترین ذخایر ارزی خارجی جهان باعث شده که قدرت های نوظهور به قدرت مالی تبدیل شوند که عملا ترجمه قدرت مالی خود را به دیگر مولفه های قدرت ملی تبدل نمایند. در این میان هند به عنوان یک قدرت نوظهور، با رشد مالی بالا، برخورداری از جمعیت فراوان، توانایی نظامی قابل توجه و رابطه نزدیک با اعضای دائم شورای امنیت خواستار کرسی دائم در این شوراست. این کشور با اتکا به قدرت منطقه ای و بین المللی خود و رایزنی های گسترده در کوشش است تا نظر اعضای دائم را جلب کند.

چین هم که عضو دائم شورای امنیت است، در کوشش است نهادهای مالی و پولی نوینی ایجاد کند. چین و هند به عنوان اقتصادهای رو به رشد آسیایی، سعی در تعریف نوین نظام بین الملل دارند. نظامی که در دوران افول آمریکا، در حال حاضر در دوره گذار قرار گرفته است.

منبع: برترین ها
انتشار: 6 آبان 1398 بروزرسانی: 19 مهر 1399 گردآورنده: tatilatro.ir شناسه مطلب: 495

به "چین و هند چگونه اقتصاد جهان را در دست خواهند گرفت؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چین و هند چگونه اقتصاد جهان را در دست خواهند گرفت؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید